پرش به محتوا

برگه:مجمع التواریخ میرزا محمدخلیل.pdf/۱۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

و عرض بلاد ایشان از جانب شمال سواد باجور[۱] و هند و کوه است متصل بحد غور بند و کهمرد که از توابع بدخشان و بلخ است و از جانب جنوب قصبۀ سیوی و دها دهر است از توابع پهکر و سیوستان سند.[۲] اکثر آنها در این سنوات تابع کابل و ملتان‌اند از بلاد هندوستان و اقل ایشان تابع قندهار و هرات‌اند از بلاد ایران و دو قبیلۀ عمدۀ افغان که در بلاد ایران هستند بزرگترین آنها ابدالی است که در حوالی هرات می‌باشند و بعد از ایشان قوم غلزۀ‌اند که در حوالی قندهار ساکن‌اند و همیشه یکی از سرداران این هر دو قبیله در سر کار پادشاه ایران نوکر می‌بوده‌اند و خطاب سلطانی داشته چنانکه در زمان شاه سلطان حسین. و در این رساله شاه سلطان حسین در بعضی مواقع بخاقان سعید شهید تعبیر شده و سردار قبیلۀ غلزۀ امیر اویس نام داشت و فرقۀ غلزۀ به نحوی که از زبان ایشان شنیده شده خود را سید میدانند و به‌طوری بیان می‌نمایند که اثبات ولد الزنائی خود می‌کنند و بهمین جهت در وقتی که محمود پسر امیر اویس تسخیر اصفهان نموده و پادشاه گردید نقش سکۀ خود را این بیت نمود:

  سکه زد بر سیم و زر مانند قرص آفتاب شاه محمود جهانگیر سیادت انتساب  

و مسکن امیر اویس در آن زمان قلات غلزۀ[۳] می‌بود و آن مکانیست ما بین غزنین و قندهار که از آنجا تا چهار باغ که بعضی آن را قراباغ نیز گویند که سرحد قندهار و اول زمین هند است دو سه منزل راه است.

در زمان شاه سلطان حسین بیکلربیکی قندهار یعنی امیرالامرای آنجا گرگین خان مخاطب به شاه‌نواز خان از والی‌زاده‌های گرجستان بوده و او با هفت هشت هزار


  1. باجور نام محلی است از بلاد کافرستان در شمال پیشاور جزء ولایت سوات در دره‌های هندو کوه.
  2. سیوستان قسمتی است از ناحیۀ سند ضمیمۀ پاکستان کنونی بین شط سند و کوههای شرقی بلوچستان و سیوی یا سیبی و دهاد و پهکر در شمال غربی شکارپور واقع است.
  3. همان کلات غلجائی در کنار نهر ترنک ما بین قندهار و غزنین.