شما بر همه ظاهر و معلوم گردید ملاقات را موقوف نمود، طریق مروت اینست که اینجانب را واگذارند که در اماکن قریب به آستانۀ مقدسۀ امام الجن و الانس مع عیال مجاورت اختیار نماید یا آنکه بگذارند که متعلقان خود را برداشته به عتبات عالیات عرش درجات اسد اللّه الغالب علیّ بن ابی طالب یا بروضۀ امام همام شهید دشت کربلا جناب سید - الشهداء رسانیده فیضیاب تقبیل روضات مقدسات بوده باشد.
بعد از دیدن گرفتاران و شنیدن این پیغام انکار نمود که هرگز من این اشخاص را نفرستادهام و خبر ندارم چنانچه دو کس از آنها که از جملۀ یوزباشیان غلامانش بودند از استماع این انکار فریاد برآوردند که ما بحکم شما رفته بودیم. بمجرد شنیدن آن دو نفر را در همان مجلس بقتل آورد که بهتان میزنند و پیغام داد که جمعی از مفسدین آشوبطلب فیما بین اینجانب و شما را بسخنان کذب و دروغ برهم زده مبنی توحش و تنفر گردیدهاند، شما هرگز بخاطر چیزی نرسانید اگر فرمائید من رفته در گوشۀ نشینم شما متوجه امر سلطنت گردید، اگر در این ادعا غدری در دل داشته باشم امام علیه السلام و قرآن مجید سزا دهد.
بعد از مراجعت شخص رافع و شنیدن جوابهای پرحیل او آن جناب توکل بذات باری تعالی نموده در دولتخانۀ خود در کمال احتیاط میبود.
بعد از پنج روز شاهرخ میرزا چون دید که آن جناب در کمال انضباط مردم خود را همراه دارند و راه مکر و خدعه مسدود است شبی بهبود خان اتکی را در خلوت طلبیده وعدههای وکالت مطلق خود را به او کرد بشرط اینکه الوس خود را برداشته آن جناب را بدست آورده مقتول سازد.
خان مذکور انکار و تحاشی نمود و از او مأیوس شده جواب داد که این اراده از بندگان اقدس بسیار بعید است اول بجهت آنکه در سن و کمالات صوری و معنوی آن جناب بر شما رجحان تمام دارند و صلۀ رحم شمااند بعلاوه فیما بین شما و ایشان قرآن مجید و حضرت امام الأنس و الجن ضامناند و ثانیا اینکه بتحقیق مسموع شد که اهل آذربایجان و عراق و قلمرو [علیشکر] و فارس متفق اللفظ و المعنی مانع آمدن