برگه:علویه‌خانم و ولنگاری.pdf/۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۷۳
قضیهٔ زیر بته

خودشان تولید مثل کردند. بطوریکه چوب سر سنگ میزدند آدمیزاد میریخت. در اثر این حرکت خدا پشیمان شده و قانون ژنراسیون اسپونتانته را لغو کرد. و رؤسای قلدر قبیله پیدا شدند که آنها را براه راست راهنمایی میکردند و در ضمن از حماقت ابناء بشر و از نتیجهٔ کار آنها استفاده‌های نامشروع و جاه‌طلبی و خودنمائی مینمودند.

آدم که دید فضای حیاتی Lebensraum شکم و زیر شکمش بمخاطره افتاده، با خودش گفت: «خدایا، خداوندگارا! چه دوز و کلکی جور بکنم، چه بهانه‌ای بگیرم که از شر این نره‌غولها آسوده بشوم؟» یکروز صبح آفتاب نزده رفت زیر درخت عرعری نشست و جارچی انداخت و همهٔ زاد و رودش را احضار کرد. پسر اولش که در خانهٔ او را باز کرده بود و اجاقش را روشن کرده بود، با وجودیکه خانه نداشت که اجاق داشته باشد، با تمام ایل و تبارش آمد طرف دست راست آدم قرار گرفت و پسر دومش هم با اهل بیت و تخم و ترکه‌ای که پس انداخته بود، رفت طرف دست چپ آدم و ایستاد.

آدم سینه‌اش را صاف کرد و نه از راه بدجنسی فطری و پدرسوختگی جبلی و طمع و ولع و غرض و مرض، بلکه بمنظور پرورش افکار خطابه‌ای چنین ایراد کرد: «راستش را میخواهید، حالا دیگر شماها ناسلامتی عقل‌رس شده‌اید، آیا میدانید که ما موجودات برگزیدهٔ روی زمین و چشم و چراغ عالم هستیم؟ چنانکه شاعری بعدها خواهد فرمود: