محرک نهضتهای تجدید نظر [...] اما پایان انقلاب همه چیز را دگرگون کرد. و اینک روشنفکران خود مسؤول شمرده میشوند که چرا انقلاب زیاده روی کرد یا چرا اهمال ورزید. روشنفکران دیگر به هیچ صورت نتوانستند در این دوران جمود و كسوف فکری مقام خود را نگهدارند حتی پس از اینکه با نیروهای ارتجاعی از در مسالمت درآمدند و به اخلاص کمر به خدمتایشان بستند. در این خدمتگزاری نیز آنها نتوانستند ارضایی را بدست آورند که یک فیلسوف قرن هجدهمی داشت. غالب روشنفکران این زمان خود را محکوم به بیاثری مطلق میبینند و احساس سطحی بودن میکنند. ناچار به گذشته پناه میبرند و آن را تنها جایی میبینند که تمام آرزوهاشان در آن تحقق مییابد...»[۱]
این سطور را آرنولدها وزر منقد و زیباییشناس معاصر آمریکایی درباره روشنفکران غربی گفته است. و آیا شباهتی نمیبینید میان این سطور و آنچه حاکم به روزگار روشنفکران ایرانی است؟ با این فرق که روشنفکر غربی در محیط «متروپل» بسر میبرد و روشنفکر ایرانی در محیطی نیمه مستعمراتی؛ پس شدت بیاثری او در چنین محیط هایی دو چندان بیشتر است تا در محیطهای قبلی؛ درست است که روشنفکر ایرانی در شرایطی بسر نمیبرد که روشنفکر افریقایی یا هندی یا روشنفکر سیاه آمریکایی؛ چرا که با استعمار در مواجهه
مستقیم نبوده است. و به همین علت گرچه کمتر لطمه دیده است، اما
- ↑ Arnold Hauser، The Social History of Art، Vintage Books New York ۱۹۵۸، Vol. III، p. ۱۷۳.