حد لیاقت روشنفکری؟ توسعه قدرت حکومتهای نظامی در سراسر این نوع ممالک برای ایجاد محیط امنی که آمد و رفت استعمار میطلبد و مرکزیتهای اداری که از توابع چنین قدرتهای حکومتی است هر روز بیش از روز پیش نظارت بر عقاید و افکار مردم را بدست میگیرد و هر روز بیش از روز پیش روشنفکران را به عنوان مزدوران به صف طویل کارمندان دست به دهان خود میپیوندد وایشان را به دنبال گوساله سامری جدیدی که رفاه، باشد، از لاهوت چون و چرا و توجیه و تفسیر مسائل حاد اجتماعی و سیاسی باز میدارد و کم کم خواهد رسید روزی که در این نوع ممالک روشنفکر واقعی بدل به نوعی حیوان باستانی بشود که سراغش را، اگرنه در موزهها و باغ وحشها، بلکه تنها در تیمارستانها باید گرفت؛ چراکه: «تنها پناهگاه تمام عوامل اجتماعی که با زمان خود غریبهاند و وجود عقلانی و مادیایشان مورد تهدید واقعیتها است، تاریخ است. و بالاتر از همه، تاریخ پناهگاه روشنفکرانی است که احساس میکنند تمامامیدهاشان برباد رفته و حقوقشان به حیله ازایشان سلب شده... نداشتن تأثیر در تحولات سیاسی [... ] اینک تقدیر عامی شده است که تمام روشنفکران اروپایی در آن سهیماند. نهضت روشنفکری و انقلاب، همۀ این جماعت را تشویق کرده بود که به آرزوهای دور و دراز دامن بزنند؛ انگار که این دو عامل تعهد سپرده بودند که حکومت مطلق عقل و حکمروایی کامل متفکران و نویسندگان را تضمین خواهند کرد. در قرن هجدهم میلادی، رهبران، نویسندگان روشنفکر غربی بودند و نیز عاملان
برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۲۷۶
ظاهر