برود درسش را بخواند. این بخصوص در مملکت ما صادقتر است که سیاست پدر و مادر ندارد و یا تفنن خواص است برای رسیدن به قدرت و ثروت و من و تو هیچ کدام اینکاره نبودهایم و نیستیم یا مشغله سنین جوانی است تا فراموش کنی که متن فریادت مثلاً اینهم میتواند باشد که چرا من از یك پدر و مادر ژاپنی در آمریکا بدنیا نیامدهام به هر صورت پیداست که تو هم اینکاره نیستی و بهتر به جای بدتر اینکه پیش از رسیدن جوابی از من تو خودت آن جواب را خود دادهای ومن سخت میترسم از اینکه عاقبت مجبور بشوم تأییدی را به تو بدهم که ضمن کاغذت از من خواستهای چنانکه از کاغذت بر میآید تو هم از آن سنین گذشتهای که آدمی به دنبال شوری و، شوقی اول کاری را میکند و بعد که کار از کار گذشت و سری به سنگی خورد یا بالای دار رفت یا نرفت آن وقت مینشیند و نتایج کار را سبك سنگین میکند. اما نه تنها هر سنی تقاضایی دارد بلکه هر نسلی جوابگوی مسائلی است مختص به خود من تقاضای سن خودم را گمان میکنم برآوردهام و نیز گمان میکنم جواب مسائل نسل و دوران خودم را دادهام و گرچه این جواب حتی به صورت فریادی در چاهی هم نبوده است اما خراش آن فریادها هنوز در این حنجره باقی است هرگز بحث از نتیجه کار نیست من که به بیع و شری نرفته بودم من باید جواب عمرم را میدادم و جواب نعمتی را که حرام میکردم و همان هم از دسترس دیگران به دور بود دست کم این بخل زمانه را که بیان کردهام؛ هان و میدانی الآن همۀ هم وغم این معلم سابق مصروف به چیست؟ به اینکه مبادا بدل به سنگ بشود مبادا این دل قسی. شود مبادا این چشم نبیند مبادا این تن نلرزد. مبادا این لقمه براحت از گلو فرو برود... مثل اینکه خیلی پرت و پلا دارم مینویسم. بگذار مرتب باشم.
این را میگفتم که وقتی با عمد و اطلاع وارد سیاست بشوی، سیاستمداری و درخور همۀ اوصافی که مختص این قوم ضال و مضل است و در چنین صورتی چه بهتر که انبانت پر باشد از توشه میراث هزارفامیلی یا بوقلمونی روزنامهنویسانهای یا وقاحت آخوندمآ با نهای یا فنری در کمری یا دستمالی در آستینی. اما اگر ندانی چه میکنی و مجبور باشی چنان بکنی و این است محتوای کاغذ تو به گمان من بگذار هر چه پیش آید خوش. آید اصول دین نپرس و در فکر آخرت و معاد نباش و این را بدان که هر روزی برای خودش نویدی دارد.