بشناسد، مجبور است تصویر صوتی و بصری یک کلمه نامأنوس را در مقابل فلان مفهوم ذهنی خود بپذیرد و این پی اول است که خراب گذاشته می. شود و این سوء تفاهم همچنان هست تا آخرین سالهای تحصیلی و تا آخرین سالهای عمر.
با توجه به تمام این عواقب آیا نرسیده است روزی که حکومت ما از سیاست وحدت ملی مفهوم والاتر و وسیعتری را در نظر بیاورد؟ و به صورتهای برازندهتری برای قرن بیستم در این زمینهها عمل کند؟ بخصوص که خطر سیاسی و ایدئولوژیک جذبه فراسوی مرزی از بین رفته و تنها جذبۀ زبانیاش باقی مانده؛ براحتی میتوان مثلاً دانشگاه تبریز را به صورت مرکز آموزش علوم و فرهنگ به زبان ترکی در آورد چرا که در آن سوی مرز گرچه ترکی رسمی است اما به خط روسی مینویسندش و در آن سوی دیگر مرز نیز که ترکیه است ترکی را به لاتین می. نویسند. گرچه هنوز به «رشید بهبوداوف» خواننده قفقازی که به عنوان مبادله هنرمند به ایران میآید جواز نمیدهند که در تبریز برنامه اجرا کند، یا فوتبالیست- های آذربایجانی روس که میآیند فقط در تهران برنامه اجرامی کنند، یا «علی اوف» مستشرق روس ناله دارد که چرا نمیگذارند در تبریز هم چند صباحی سر کند[۱]. اما باید توجه داشت که علت جذبه در
- ↑ این هم دو کلمۀ بسیار تازه از مادر عروس، یعنی از روزنامه «ینی گازت» ترکیه «گزارش وابسته فرهنگی ترکیه در تهران حاکی است که دولت ایران برای جلوگیری از بیداری احساسات ملی ترک در میان ۱۱ میلیون (۱) تركهای ایران رفت و آمد عدهای از دیپلماتهای ترک را که به امور فرهنگی اشتغال دارند