پرش به محتوا

برگه:خودآگاهی و استحمار.pdf/۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

میگویند یک "مقدسی" بود که ماه های رمضان منبر میرفته ، البته جزو "آقایان" بوده منتهی ماه رمضان برای "ثواب" منبر میرفته، هر روزی یک شکر میکرد ، به اسم " سی شکر"! روزانه یک نعمتی را کشف میکرده برای مردم ، و مردم میگفتند شکر! یک روز مثلا میآمده میگفته " مردم شکر! شکر کنید ! همه میگفتند الهی شکر " می گفته که " خوب، نپرسیدید چرا شکر کنیم ؟ " مردم میپرسیدند" خوب ، چرا شکر کنیم؟ " میگفته که فردای قیامت، اگر این ملائکه عذاب آمدند و از شما پرسیدند که " خدا که بشما عقل داده، شعور داد هوش داد، استعداد داد، سلامتی ،داد، توانائی داد چرا بحرف من عمل نکردید؟ چرا به مردم کمک نکردید؟ چرا گناه کردید؟ چرا بد کردید! شما که آدم عامی هستید و نمی فهمید و نمی دانید که چه جوری جواب خدا را بدهید ، " خدا را شکر کنید" که خدا آقایانی مثل ما خلق کرده ، تا وقتی که خداوند چنین سئوال هائی را از شما میکند به او بگوئید " قربان ، جواب ابلهان باشد خموشی ! یعنی اینها مردم ابلهند و جوایی ندارند ، بدهند!

فردا میگوید شکر دوم! بگوئید " الهی شکر " آنها هم میگویند "الهی شکر" بعد میپرسند چیه آقا ؟ چه شکری؟ شکر برای چه؟ میگویند این الاغی که سوار میشوید اگر خدای نکرده خداوند

۶۶