پرش به محتوا

برگه:خودآگاهی و استحمار.pdf/۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

که چنین " خریتی بخرج داده ام ، (۱) و هم توده مردم را به سود دشمنان مردم که آزگر و غارتگرند ، به . " وادادگی " "وارهائی" و " وارستگی " (میخواند اینست که میبینیم زهد ، شمشیر پنبه ای نرمی است که با آن ، ستم میکنند!

شعر

نمونه شعر را دقت کنید، در سال ۶۱۸ هجری مغول به ایران حمله میکند کتابی هست درست مال همین سال که مغول آمده بلخ را نابود کرده، و تمام شمال را غارت کرده ، تمام ایران را در یک لجه خون غرق کرده، این کتاب ، مال همین سال است خود نویسنده میگوید که" من همواره دارم در میروم ، مغول اینجا آمده و ما داریم همگی در میرویم ... مغول آمده و ما داریم در میرویم،!در چنین وضعی، در حال فرار دارد کتاب شعر خود را می نویسد ! کتاب چیه؟ بیغیرتی واقعا " تاکجا و خاطر جمعی تا به کی! - قصیده مینویسد مثلا صد بیت ، در این قصیده، کلمات را طوری جا داده که وقتی "مثلا به این شکل میخواند شعری در می آید در مدح فلان خان ! وقتیکه به این شکل می

-۱ وغذائی را که او برای من آماده کرده چون نخورده ام . خیلی بزرگواری کرده ام!

۵۹