پرش به محتوا

برگه:خودآگاهی و استحمار.pdf/۶۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

خوانی غزلی " ظهور " میکند در وصف یک کس دیگری "این کار ، اسمش صنعت "مطیر است ـ از طیر " یعنی مرغ - یعنی صنعت مرغی!

بعد وقتیکه کلمات را به شکل " درخت " میخوانی ، یعنی کلمات را در شاخ و برگ کل یک درخت "قرار می دهی ، میشود یک رباعی در وصف آقا اینهم صنعت مشجر " است ـ شجر یعنی درخت - یعنی صنعت درختی ! یا اگر کلمات را به شکل خری یا گاوی بخوانی مثلا شعری میشود در وصف فلان خاقان . حالا حساب کنید که چقدر وقت لازم است تا یک آدم ، هفت ، هشت قصیده و غزل و ریاعی و حماسی را در شکم یکدیگر جا بدهد و با آن، این صنایع مختلف (!) را به مرد عرضه کند آخر خیلی نبوغ میخواهد تا آدم قصیده ای بگوید که مثلا کلمه دوم بیت اولش ،کلمه بیستم بیت دوم یک غزل و کلمه یازدهم مصراع هفتم یک رباعی و کلمه سوم - مصراع هفتم یک حماسی باشد ( آنهم هر کدام با یک وزن خاصی و هرکدام با یک مضمون خاصی ! خوب آخر، فایده این کار چیست؟

"همین که ما اینیم! " در کجا ؟ در موقعی که چنگیز دنبال سرش کرده، و مدام می کشد و می سوزاند و این بابا دارد در میرود ببین آدمی به چه صورتی در می آید (این شاعر تبدیل شده به یک قربانی استحمار . در همین تهران، شاعری بود خیلی

۶۰