برگه:خودآگاهی و استحمار.pdf/۱۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

برای مصرف، مصرف برای تولید، بطوریک ه هرکجایش را که نگاه کنی همه دور است. درست مثل خر "خراس" صبح راهش می‌اندازند، با کوشش و تلاش حرکت می‌کند، می‌رود و می‌رود، غروب می‌بیند که سرجای صبحش است. دور، دور، دور. این دایره معیوب، این سیر کل و سرگذشت آدم است در گذشته و حال، متمدن یا وحشی، شرقی یا غربی. در این دور باطل، آدم احساسات مخصوص هم پیدا می‌کند. نیازها، عقده‌ها، ایده‌آل‌ها، حسدها، کینه‌ها، عشقها و دردهای مخصوص. در حدی که برای آدمی که اندکی آگاه باشد چندش‌آور است. گاه می‌بینید آدمی میآید پیش شما با یک اهمیتی، می‌خواهد درد دل کند، ناله کند، با یک هیاهو و زمینه‌سازی و اعجابی سخن از دردی می‌گوید که واقعا مضحک است و بر بلاهت او باید خندید! اگر مجموعه چیزهایی را که در شبانه‌روز آرزو می‌کنیم، درزندگی‌مان از آنها لذت می‌بریم، و یا آرزوی داشتن آنها را داریم، یا نسبت به هر کس که آنها را دارد حسد می‌ورزیم یا غبطه می‌ورزیم، و همواره در تلاش بدست آوردن آنها هستیم، اگر مجموعه اینها را روی یک صفحه کاغذ بنویسیم و در یک حالت آگاهانه به آن نگاه کنیم از ترکیب خودمان بیزار می‌شویم. از قیافه خودمان بیزار می‌شویم، از هیکل‌مان، از وجودمان، از زنده بودن‌مان