موافق قرارنامه یکی از شرایط آن است که اگر کشتی در سر موعد راه نیفتند هفتهای پانصد مارک جریمه بدهند وعده از ۱۵ ژانویه ده ماه است که پنج ماه آن گذشته، به هفته قبل نوشته بودند که مشغول استخوان بندی شدهاند، فدوی در سه نوبت باید برای دیدن کشتی برود، نوبت اول را صبر کرد که از کارهای اینجا مطمئن شود، در این هفته انشاءالله میرود، در باب کمپانی برای خط راهآهن با دو نفر از مطلعین و متمولین صحبت کردم، قرار شد با جمعی دیگر گفتگو کنند که در ایران راهآهن بکشند.
قرار دادند بدوا چند نفر مهندس بخرج خودشان روانه کنند که مطالعات بعمل بیاورند، گفتند راهآهن در ایران تا دو سر نداشته باشد نتیجه نمیدهد بک سر بوشهر است سر دیگر آن باید به طرابوزان و دریای سیاه متصل شود. به تهران ختم کردن بیثمر است، مذاکرات را وکیل کمپانی در تهران خاتمه خواهند داد. از فدوی تشویق و راهنمایی کردن است، سایر فرمایشات ملوکانه را از تلگراف معروض داشته.»
دستخط به مخبرالملک: «عریضهٔ مخبرالدوله بتوسط امینالدوله رسید، شنیدم مخبرالدوله از راه آذربایجان میآید باو تلگراف بکن که از آن راه چرا میآید و راه خودش را بلاجهت دور میکند، البته از راه دریا و انزلی بیاید که زودتر خواهد رسید.»
از تاریخ مذاکرات با آلمان اینک ۶۶ سال میگذرد. امروز اگر امر صورت گرفته بود چه حکومت میشد کرد. خوب بود صورتپذیر شده بود یا بد بود در رأی میتوان داد؛ یکی آنکه همکاری با آلمان بآن درجه ممکن بود در نتیجهٔ جنگهای بینالملل ایران را بکلی از بین ببرد یا آنکه میشود گفت که اگر آن نقشه عملی شدهبود جنگهای بینالملل واقع نمیشد، هر دو رأی موجه است چون مانع از عملی شدن آن نقشه آمدند، احتمال ثانی اقوی است (دوم بهمن ۱۳۲۵) زخم زانوی پدرم در برلن بهبودی کلی حاصل نمیکند، مأیوسا بطرف تهران حرکت میکنند، کاظم از پیشخدمتهای پدرم همراه است، از راه بلد قفقاز به تفلیس میآید، فرمودند در گردنه کازبک قدری حنا بدست آمده به زخم بستم: صبح مختصر آثاری از زخم باقی بود و تا به تفلیس رسیدم بکلی التیام یافته بود.
پاکی هوا مسلما کمک به حنا کردهاست . شهرهای بزرگی در و دیوارشان مملو از میکرب است، در معالجهٔ زخم ترک شهر کمک است ناسالمترین هواها هوای مریضخانهها است.
تعلیم زبان آلمانی در دالفنون پس از مراجعت روزی پدرم مرا خواست، نیرالملک عمو (رئیس) در خدمتشان بود. فرمودند موسیو ریشارد سالها بچهها را معطل میکند و دارالفنون باز فرانسه نمیدانند، تو در چند وقت میتوانی عدهای شاگرد را آلمانی بیاموزی، عرض کردم در سه سال بقسمی که بخوانند و تکلم کنند و بنویسند. قرار شد عمو ترتیب کلاسی را بدهد توجهی نشد، صحبت ناظم را با عمو روی بام مدرسه جلو ساعت شنیدم پدرم امر کرد از تلگرافخانه دوازده نفر نوچه که مشق تلکراف میکردند برای تحصیل آلمانی هم حاضر شوند. دو سه نفر هم از خارح حاضر شدند، منجمله به احمد آقا پسر قاپوچیباشی و سلطان محمود میرزا، هشت ماه درس زبان آلمانی دادم (مخبرالملک) اخوی محمد قلیخان هم که از تلامیذ بود، در منزل وت معلم پیادهنظام در سئوال و جواب جملی کامل گفت که مایه تعجب شد.
در این موقع فرمان دویست و شصت تومان مواجب برای من صادر شد، ۱۳۰۳
ایجاد کلاس پیاده نظام توپخانه
ز اثرات مسافرت یکی هم خواستن دو نفر معلم بود برای تدریس پیاده و توپخانه، معلم پیاده موسیو وت زودتر رسید و در دارالفنون مشغول تدریس شد. من بدستور پدرم عهدهدار ترجمهٔ اطاق پیاده شدم و مراقبت در احوال معلم و حفظ او از اغوای مفسدین خصوص موسبو بروسکی معلم