برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۶۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
سه

چاک و غزلخوان و صراحی در دست، یعنی «خندان لب و مستب،– و این بیت: گر دلی از غمزهٔ دلدار باری برد برد   ور میان جان جانان ماجرائی رفت رفت، یعنی «ور میان جان و جانان»،– و این بیت: بمشک چین چگل نیست بوی گل محتاج  که نافهاش ز بند قبای خویشتن است، یعنی «چین و چگل»،– و این بیت: شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز،– واین بیت: دولت از مرغ همایون طلب و سایهٔ او زانکه با زاغ زغن شهپر دولت نبود، یعنی «با زاغ و زغن»– و همین چند مثال برای نمونهٔ این نوع غلط عجیب فوق‌العاده فراوان کافی است، و چنانکه گفتیم تقریباً صفحهٔ از این کتاب از آن خالی نیست بلکه بسیاری از اوقات در یک صفحه چندین بار مکرّر روی داده است،

و امّا علاوه کردن واو عاطفه در مواضعی که بودن آن غلط است و در اصل ندارد مثل این بیت: قدر مجموعهٔ گل مرغ سحر داند و بس که نه

هر کو ورقی خواند و معانی دانست، یعنی «که نه هر کو ورقی خواند معانی