برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۹۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۶۶
  در سفالین کاسهٔ رندان بخواری منگرید کاین حریفان خدمت جام جهان‌بین کرده‌اند  
  نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران عارفان آنجا مشام عقل مشکین کرده‌اند  
  ساقیا دیوانهٔ چون من کجا در بر کشد دختر رز را که نقد عقل کابین کرده‌اند  
  خاکیان بی‌بهره‌اند از جرعهٔ کأس الکرام[۱] این تطاول بین که با عشّاق مسکین کرده‌اند  
  شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست این کرامت همره شهباز و شاهین کرده‌اند[۲]  

ایضاً له

  اعظم قوام دولت و دین[۳] آنکه بر درش از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود  
  با آن وجود و آن عظمت زیر خاک رفت در نصف ماه ذی‌قعد از عرصهٔ وجود  
  تا کس امید جود ندارد دگر ز کس آمد حروف سال وفاتش امید جود  

ایضاً له

  دل منه بر دنیی و اسباب او زانکه از وی کس وفاداری ندید  
  1. اشاره است بدون شک بمصراع معروف که مثل شده است: و للأرض من کأس الکرام نصیب،
  2. چنین است این ابیات در خ ق یعنی بصورت مقطّعات در آخر کتاب، ولی در نسخ متداوله ابیات مزبور بصورت غزل در باب دال مرقوم است بمطلع: نسبت رویت اگر با ماه و پروین کرده‌اند صورتی نادیده تشبیهی بتخمین کرده‌اند و بعلاوهٔ سه چهار بیت دیگر در آخر آن،
  3. یعنی خواجه قوام الدّین محمّد صاحب عیار وزیر شاه شجاع که در سنهٔ ۷۶۴ (=امید جود، با دال معجمه در امید) بامر پادشاه مزبور کشته شد،– این قطعه را در خ ندارد ولی در اغلب نسخ دیگر موجود است،