پرش به محتوا

برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۹۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۶۲
  بطاعت قرب ایزد می‌توان یافت قدم در نه گرت هست استطاعت  
  بدین دستور تاریخ وفاتش برون آر از حروف قرب طاعت  

ایضاً له

  قوّت شاعرهٔ من سحر از فرط ملال متنفّر[۱] شده از بنده گریزان میرفت  
  نقش خوارزم و خیال لب جیحون می‌بست با هزاران گله از ملک سلیمان میرفت  
  میشد آنکس که جز او جان سخن کس نشناخت من همی‌دیدم و از کالبدم جان میرفت  
  چون همی‌گفتمش ای مونس دیرینهٔ من سخت میگفت و دل‌آزرده و گریان میرفت  
  گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من کان شکر لهجهٔ خوشخوان خوش الحان میرفت  
  لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت زانکه کار از نظر رحمت سلطان میرفت  
  پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان چکند سوخته از غایت حرمان میرفت  

ایضاً له

  رحمن لایموت چو آن پادشاه را[۲] دید آنچنان کزو عمل الخیر لایفوت  
  1. چنین است در اغلب نسخ، خ: متفرّق، نسخهٔ دیگر: متغیّر،
  2. یعنی شاه شجاع را،– بتصریح حافظ ابرو در تاریخ آل مظفّر این قطعه را خواجه حافظ در تاریخ وفات شاه شجاع که در سنهٔ ۷۸۶ روی داده گفته است، در خ این قطعه را ندارد ولی در غالب نسخ دیگر موجود است،