برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۲۲
  گفتی سر تو بستهٔ فتراک ما شود[۱] سهلست اگر تو زحمت این بار میکشی  
  با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنم وه زین کمان که بر من بیمار میکشی  
  بازآ که چشم بد ز رخت دفع می‌کند ای تازه گل که دامن ازین خار میکشی[۲]  
  حافظ دگر چه می‌طلبی از نعیم دهر  
  می میخوریّ و طرّهٔ دلدار میکشی  
۴۶۰  سُلَیمی مُنذ حَلّت بالعراق اُلاقی من نواها ما الاقی  ۴۹۳
  الا ای ساروان منزل[۳] دوست الی رکبانکم طال اشتیاقی  
  خرد در زنده رود انداز و می نوش بگلبانگ جوانان عراقی  
  ربیع العمر فی مرعی حِماکم[۴] حَماک الله یا عهد التّلاقی  
  بیا ساقی بده رطل گرانم سقاک الله من کأس دهاق  
  جوانی باز می‌آرد بیادم سماع چنگ و دست افشان ساقی  
  می باقی بده تا مست و خوشدل بیاران برفشانم عمر باقی  
  1. چنین است در خ و اغلب نسخ دیگر، ق و سودی: سزد
  2. یعنی اعراض میکنی و دوری میجوئی ازین خار یعنی از من و دامن کشیدن از چیزی کنایه از خویشتن را دور داشتن از آنچیز باشد (بهار عجم)،
  3. چنین است در عموم نسخ قدیمه، ر م ی: محمل،
  4. برای تفسیر حِمیٰ رجوع شود بغزل ۴۶۹،