این برگ همسنجی شدهاست.
۳۱۷
بگذر از نام و ننگ خود حافظ | ||||||
ساغر میطلب که مخموری |
۴۵۴ | ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی | ازین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی | ۴۷۵ | |||
چو گل گر خردهٔ داری خدا را صرف عشرت کن | که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی | |||||
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست | که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی[۱] | |||||
بصحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی | بگلزار آی کز بلبل[۲] غزل گفتن بیاموزی | |||||
چو امکان خلود ایدل درین فیروزه ایوان نیست | مجال عیش فرصت دان بفیروزیّ و بهروزی | |||||
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن | کلاه سروری آنست کز این ترک بردوزی | |||||
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی | که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی[۳] | |||||
ندانم نوحهٔ قمری بطرف جویباران چیست | مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی | |||||
میّ دارم چو جان صافیّ و صوفی میکند عیبش | خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی | |||||
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع | که حکم آسمان اینست اگر سازی و گر سوزی |
- ↑ این بیت را با بیت پنجم و سه بیت آخر این غزل در نخ که نسخهٔ بسیار قدیمی معاصر یا قریب العصر با خواجه است دارد و در سایر نسخ ندارد،– «تخت فیروزی» چنین است واضحاً در نخ با تاء دو نقطه ولی شاید در اصل «بخت فیروزی» بوده است با باء موحّده (?)،
- ↑ چنین است در نخ، ق س و سودی: حافظ (بجای بلبل) ولی این سه نسخه اخیر این بیت را در آخر غزل دارند بجای بیت تخلص نه در اینجا،
- ↑ برای تفسیر «میر نوروزی» رجوع شود بحواشی آخر کتاب،