برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۲۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۹۴
۴۲۴  از من جدا مشو که توام نور دیدهٔ آرام جان و مونس قلب رمیدهٔ  ۴۲۲
  از دامن تو دست ندارند عاشقان پیراهن صبوری ایشان دریدهٔ  
  از چشم بخت خویش[۱] مبادت گزند از آنک در دلبری بغایت خوبی رسیدهٔ  
  مَنعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان معذور دارمت که تو او را ندیدهٔ  
  آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا  
  بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهٔ  
۴۲۵  دامن کشان همی شد در شَرب[۲] زرکشیده صد ماه رو ز رشکش[۳] جیب قصب دریده  ۴۲۶
  از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی چون قطرهای شبنم بر برگ گل چکیده  
  لفظی فصیح[۴] شیرین قدّی بلند[۴] چابک روئی لطیف[۴] زیبا چشمی خوش[۴] کشیده  
  یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده  
  آن لعل دلکشش بین وان خندهٔ دل آشوب وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده  
  1. چنین است در عموم نسخ قدیمه، نسخ جدیده: از چشم زخم خلق (یا: دهر)،
  2. شَرب با شین مفتوحه و راء مهملّه ساکنه و در آخر باء موحّده بر وزن غرب جنسی باشد از کتّان رقیق که اغلب در مصر بافند و بزرگان و اکابر آنجا بر سر بندند حافظ گفته: دامن کشان همی شد الخ، جامی گفته: شرب زرکش پوشش اندام اوست (فرهنگ جهانگیری و انجمن آرای ناصری)
  3. خ: عشقش.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ چنین است در نخ ق ر و عموم نسخ قدیمه بدون واو عاطفه بین صفات متوالیه، ولی در نسخ جدیده همه با واو عاطفه است.