این برگ همسنجی شدهاست.
۱۱۶
گریهٔ شام و سحر شکر که ضایع نگشت | قطرهٔ باران ما گوهر یکدانه شد | |||||
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری | حلقهٔ اوراد ما مجلس افسانه شد | |||||
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست | ||||||
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد |
۱۷۱ | دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد | کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد | ۱۵۵ | |||
خاک وجود ما را از آب دیده گل کن | ویرانسرای دل را گاه عمارت آمد | |||||
این شرح بینهایت کز زلف یار گفتند | حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد | |||||
عیبم بپوش زنهار ای خرقهٔ میآلود | کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد | |||||
امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبان | کان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد | |||||
بر تخت جم که تاجش معراج آسمانست | همّت نگر که موری با آن حقارت آمد | |||||
از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دار | کان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد | |||||
آلودهٔ تو حافظ فیضی ز شاه درخواه | کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد | |||||
دریاست مجلس او دریاب وقت و در یاب | ||||||
هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد |