۴
خواننده را مشغول و نویسنده را خوشوقت و لغتباف سبك مغز گرانجان و مسلمان غافل و دینفروش نامسلمان همهٔ را خرّم کند نیز کم نیست: امّا در ایّامی که بعضی از ایرانیان بیخبر از حقایق تمدّن فرنگی تقلید کارهای ناشایسته را تمدّن میخوانند و بدست خود میخواهند تمدّن دو هزار و پانصد سالهٔ ایران را نابود کنند بر خود واجب میدانم که در نخستین رسالهای که بعد از سفری دراز بآستانهٔ ملّت بزرگ ایران تقدیم میکنم یکی از مهمترین مسائل اجتماعی را مورد بحث قرار دهم و امیدوارم که جوانان مملکت این هدیهٔ ناچیز را از من قبول کنند و اگر عمر باشد و فرصت، باید باز این قبیل مطالب را بمیان آوریم و با هم بنشینیم و بگوئیم و بشنویم چرا که چیزهای گفتنی و شنفتنی بسیار داریم.
امروز ایرانی ببلائی گرفتار شده که بدتر از آن هرگز ندیده است. خانمانسوز بلائی که ریشهاش را خشک خواهد کرد و نامش را از دفتر روزگار خواهد زدود. بلائی چندان بزرگ که اگر بماند، از ایرانی اتری نخواهد ماند. امّا چون این بلا را میتوان بهمت مردان و زنان وطنپرست و عاقل ایران چاره کرد تکلیف خود میشمرم که بقدر وسع خویش بشرح و وصف و بنمودن طریقهٔ دفع آن بپردازم.
پیش از نوشتن نام زشت این بلای عظیم ملّت ایران باید برای آگاهی خواننده نکتهای چند در این جا درج کنم:
۱ – ملّتی که در قلعهٔ بلا محصور باشد کنایه و اشاره نمیفهمد و امروز حال ما چنانست که همۀ مصائب خود را نمیتوانیم بزبان آوریم پس بحکم عقل و انصاف آنچه را میتوان گفت باید بیپرده گفت.
۲ – تلخست ولیکن باید گفت که هیچ کشوری بملّتی که در آن زندگی