کلانتریها بقتل رسیدند و هفت تن مجروح شدند که آنهاهم بتدریج مردند.
احمد شهریور میگوید: این هنگامه و شلیک توپ مردم را بیمناک ساخت و زنان سقط جنین کردند و بقول خود آنها، روی خون افتادند!...
عبداللهخان امیرطهماسبی گفته است که: من رئیس گارد مخصوص احمدشاه بودم، و با آنکه احمدشاه تقریباً از نقشهٔ کودتا مسبوق بود بعد از شنیدن وضع شبانهٔ شهر خواست از فرحآباد فرار کند، من او را مانع شدم.
چنین بود طرح یک دسیسهٔ سیاسی بزرگ، و پایتخت با قوائی که در او بود اینطور بتصرف جماعتی که خود را فروخته بودند در آمد!
۱۹ـ رضاخان میرپنجه که بود؟
رضاخان میرپنجه پسر «داداشبیک» افسر سوادکوهی از ایل «پالانی» بود ، نام این طایفه در تاریخ «خانی» طبع پتروگراد برده شده است و تا جائی که بیاد دارم غیراز آن تاریخ که وقایع حکام گیلان و لاهیجان و ظهور شاه اسمعیل و حالات خاناحمد گیلانی را مینویسد نامی از این طایفه در تاریخ دیگر برده نشده است.
در بارفروش (بابل) از مرحوم میرزا محمود رئیس که مردی معمر و فاضل و درویش بود، شنیدم که میگفت: شاه (یعنی رضاشاه) از ایل «پالانی» است، و از قضا بین «پالانی'» و «پهلوی» قرابت لفظی عجیبی موجود است، اما گمان ندارم خود شاه ملتفت نام عشیرهٔ خود بوده و این اسم خانوادگی یعنی «پهلوی»[۱] را بدین مناسبت انتخاب کرده باشد.
خود شاه سابق روزی میفرمود: آقا محمد خان که از شیراز فرار کرد در حدود سوادکوه آمد و خانوادهٔ ما را فریب داده با خود همراه کرد و نیز میگفت: من طفل شیرخوار دوماهه بودم که با مادرم از سوادکوه بتهران روانه شده بودیم، در سر گدوک فیروز کوه من از سرما و برف سیاه شدم، و مادرم بخیال آنکه من مردهام مرا بچاروادار سپرد که مرا
- ↑ پهلوی قبلا اسم خانواده «میرزا محمود خان» عضو وزارت پست که از فضلا و آزادیخواهان معروف است بود و نیز عنوان تلگرافی بانک شاهنشاهی «پهلوی» بود.