نوشته نقل نمائیم و به گفتار راجع بروزنامه طوفان و فرخی را خاتمه بدهیم:
« در این گیر و دار تیمور تاش باروپا رفت. (منظور گرفتاری فرخی و محاکمه او است در برلن) و در بران با فرخی ملاقات کرد. و بوی از طرف شاه ساق اطمینان اکید داد که بایران بازگشته و بدون دغدغه بسر برد. بیچاره شاعر قریب خوردو از طرفی هم جات تهی دستی نتوانست در خارجه بسر برد. از طریق ترکیه و بغداد بایران بازگشت و با پای خود بسیاه چال رفت و هم چو تصویری را نمیکرد که شیری را که در طفلی از پستان مادر نوشیده با ناخن از پنجهاش بیرون خواهند کشید. فرخی تقریبا بال ۱۳۱۱ و یا ۱۳۱۲ خورشیدی بتهران ورود کرد؛ و منزل یکی از دوستان صمیمی خود (آقای توکلی) وارد شد، و چندی در آنجا بسر برد تا آنکه در عمارت فوقانی یکی از گاراژها واقعه در سه راهامین حضور برای خود منزل شخصی انتخاب کرد و از همان تاریخ برحسب دستور تحت نظر مامورین محرمانه شعبه اطلاعات شهربانی قرار گرفت پایان عمر و سر انجام زندگی شاعر.
با وضعیت فوق فرخی بیش از یکسال در تهران بر نرد که بعمارت معروف کلاه فرنگی واقع در دربند شمیران نقل مکان کرد آنجا از وضعیتش دشوارتر شد و حبس نظر قرار گرفت و غذای در آنجا برود که چند بیتش بدین مضمون است: اینکه برسی تا یکی در بند در بندیم ما * تا که آزادی بود در بند در بندیم ما خوار اروزار و بیکس و بیخانمان و در بدر * با وجود این همه غم شاد و خرسندیم ما پس از مدتی باتهام آنکه ۳۰۰۰ ریال آقا رضای کاغذ فروش مدیون است و علیه وی اجرائیه صادر شددر حقیقت اصل قضیه بدین شرح بوده است که فرخی مراسلهای بطرز بخشنامه به تمام دوستان صمیمی خود مینگارد که چون فعلا بیکار و من دست میباشم هر یک در حدود استطاعت مبلغی بعنوان قرض بمن وام دهید تا در موقع مقتضیا بپردازم. این موضوع طرف توجه رئیس شهربانی وقت (سرلشگر آیرم) واقع شد و فرخی را شخصا ملاقات کرده بوی چنین گفت که از دوستان وام گرفتن صورت خوشی ندارد من شخصا ماهیانه از دارائی خود مبلغ ۵۰۰ ریال بتو کمک خواهم کرد ولی فرخی بکار زیر بار نرفت سپس بوی پیشنهاد شد که در تشکیلات شهربانی شغلی بیدید این مرد بز راک برای شغل هم حاضر نشد تا آنجا که اطرافیان پست نظریات فرخی را در مقابل شاه سابق معلل فرض وانمود کردند و موجبات زندان و بدبختی و مرک وی را فراهم ساختند ناگفته نماند که در همین موقع فرخی بوسیله و نامه از نخست وزیر وقت درخواست کرد که یکی از دهات خالصه را روی اجازه بدهند تا در گوشه بفراغت بال زراعت کند مغرضین، وضوع را گوش د شاه سابق نکردند. فرخی چون اندوخته نداشت برایش اجرا صادر کردند. در این موقع چند از دوستانش خواستند قرض او را بدهند قبول نکرد و مدتها در زندان ثبت اسناد بسر برد.
سخنانی بدون پروا و درشت بزبان میراند که در حقیقت همین امر و علل دیگری موجبات زندانی ابدی و برا زندان شهربانی تهران و قصر فراهم ساخت.
-۱۸۲