پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۹۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

میسوزم از این دوروئی و نیرنگ
یکرنگی کودکانه میخواهم
ای مرگ از آن لبان خاموشت
یک بوسهٔ جاودانه میخواهم

رو، پیش زنی ببر غرورت را
کاو عشق ترا به‌هیچ نشمارد
آن پیکر داغ و دردمندت را
با مهر بروی سینه نفشارد

عشقی که ترا نثار ره کردم
در سینهٔ دیگری نخواهی یافت
زان بوسه که بر لبانت افشاندم
سوزنده‌تر آذری نخواهی یافت

در جستجوی تو و نگاه تو
دیگر ندود نگاه بی‌تابم
اندیشهٔ آن دو چشم رؤیائی
هرگز نبرد ز دیدگان خوابم