پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۹۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

پا بر سر دل نهاده میگویم
بگذشتن از آن ستیزه‌جو خوشتر
یک بوسه ز جام زهر بگرفتن
از بوسهٔ آتشین او خوشتر

پنداشت اگر شبی به سرمستی
در بستر عشق او سحر کردم
شب‌های دگر که رفته از عمرم
در دامن دیگران به‌سر کردم

دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را

آنکس که مرا نشاط و مستی داد
آنکس که مرا امید و شادی بود
هر جا که نشست بی‌تأمل گفت
«او یک زن ساده‌لوح عادی بود»