پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۷۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

بر لبانم قفل خاموشی زدم
با کلیدی آشنا بازش کنید
کودک دل رنجهٔ دست جفاست
با سر انگشت وفا نازش کنید

پر کن این پیمانه را ای هم‌نفس
پر کن این پیمانه را از خون او
مست مستم کن چنان کز شور می
بازگویم قصهٔ افسون او

رنگ چشمش را چه میپرسی ز من
رنگ چشمش کی مرا پابند کرد
آتشی کز دیدگانش سرکشید
این دل دیوانه را دربند کرد

از لبانش کی نشان دارم به جان
جز شرار بوسه‌های دلنشین
بر تنم کی مانده از او یادگار
جز فشار بازوان آهنین