پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

شبی ناگه سرآمد انتظارش
لبش در کام سوزانی هوس ریخت
چرا آن مرد بر جانش غضب کرد؟
چرا بر ذره‌های جامش آویخت؟

کنون، این او و این خاموشی سرد
نه پیغامی، نه پیک آشنائی
نه در چشمی نگاه فتنه‌سازی
نه آهنگ پر از موج صدایی

اهواز- پائیر ۱۳۳۳