اوحدی مراغهای (قصاید)/قومی که ره به عالم تحقیق میبرند
ظاهر
قومی که ره به عالم تحقیق میبرند | مشکل به ترهات جهان سر بر آورند | |||||
چیزی که هیچ گونه وفایی نمیکند | من در تعجبم که غم او چرا خورند؟ | |||||
این جامها چه فایده؟ چون بر کند اجل | وین پردها چه سود؟ که بر ما همیدرند | |||||
کمتر ز مار و مور شناس آن گروه را | کز بهر مار و مور تن خود بپرورند | |||||
خواهی گذشت بیشک ازین آستانه تو | و آنان که از پی تو بیایند بگذرند | |||||
دست زمانه بر سر مردم کند به صبر | این خاک را که مردمش امروز برسرند | |||||
روزی امیر تخت نشین را نگه کنی | کز تخت برگرفته، به تابوت میبرند | |||||
ارباب ظلم را به ستم دست روزگار | از بیخ بر کند، که درختان بیبرند | |||||
گرگ اجل یکایک ازین گله میبرد | وین گله را ببین که چه آسوده میچرند! | |||||
اکسیر صدق در دل آنها که کار کرد | اندامشان به خاک نپوسد، که چون زرند | |||||
ای اوحدی، مرو پیمرغان دانه چین | گر در پی هوای عرش ببینی که میچرند | |||||
با طالبان دنیی دون دوستی مکن | کز روی عقل دشمن خود را مسخرند |