اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/. . .

از ویکی‌نبشته
  . . . . . .  
  بنمای روی خویش، که غیر از تو هر چه هست دیدیم و بی‌غروب نبودند و بی‌افول  
  یا یک زمان به جانب ما نیز میل کن یا خود جواب ما بده ار گشته‌ای ملول  
  ترسم رسول دین تو گیرد، بدین سبب تقصیر میکنم ز فرستادن رسول  
  تا شد به عشق روی تو مشهور نام من اندر زمانه فارغم از شهرت و خمول  
  گر عدل بینم از تو و گرنه نمی‌توان از بندگی تجاوز و از چاکری عدول  
  در جانم آتشیست ز هجر تو ورنه چیست؟ این آه سرد و سوز دل و ناله و غول  
  در وصف قد و زلف تو هر چند سالهاست کاهل حدیث عرض سخن میدهند و طول  
  از آسمان عشق تو قرآن فارسی امروز می‌کند به دل اوحدی نزول