اوحدی مراغهای (غزلیات)/یا بپوش آن روی زیبا در نقاب
ظاهر
یا بپوش آن روی زیبا در نقاب | یا دگر بیرون مرو چون آفتاب | |||||
بند کن زلف جهان آشوب را | گر نمیخواهی جهانی را خراب | |||||
رنج من زان چشم خوابآلود تست | چون کنم، کندر نمیآید ز خواب؟ | |||||
زلف را وقتی اگر تابی دهی | آن تو دانی، روی را از من متاب | |||||
من که خود میمیرم از هجران تو | بر هلاک من چه میجویی شتاب؟ | |||||
تا نرفتی در نیامد تیره شب | تا نیایی بر نیاید آفتاب | |||||
حال هجران تو من دانم، که من | سینهای دارم پر از آتش کباب | |||||
عاشقم، روزی بر آویزم بتو | تشنهام، خود را در اندازم به آب | |||||
اوحدی کامروز هجران تو دید | ایزدش فردا نفرماید عذاب |