اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال)
  گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال گفتا: منم دوای تو از درد من منال  
  گفتم: شبم چو سال شد از بار هجر تو گفتا: به وصل روز کنم این شب چو سال  
  گفتم که: با تو نیست مجال حکایتی گفتا: چو من رضا دهم آسان شود مجال  
  گفتم: دلم به وصل تو تعجیل می‌کند گفتا: ز من به صبر توان یافتن وصال  
  گفتم: به شام روی تو دیدن مبارکست گفتا که: بامداد مبارک ترم به فال  
  گفتم که: هیچ گوش نکردی به قول من گفتا که: هیچ کار نیاید ز قیل و قال  
  گفتم که: ابروی تو نشان می‌دهد بعید گفتا: نشان عید بود دیدن هلال  
  گفتم: چه دامها که تو داری ز بهر من! گفتا که: دام من نه که زلفست و دانه خال؟  
  گفتم که: بوسه‌ای دوسه بر من حلال کن گفتا که: بی‌بها نتواند شدن حلال  
  گفتم: ز مویه شد تن مسکین من چو موی گفتا: ز ناله نیز بخواهی شدن چو نال  
  گفتم که: پایمال فراق توام چرا؟ گفتا: ازان سبب که نداری به دست مال  
  گفتم: ترا نیافت به شوخی کسی نظیر گفتا: مرا ندید به خوبی کسی مثال  
  گفتم: سال من به جهان وصل روی تست گفتا که: نیست ممکن ازین خوبتر سال  
  گفتم که: چاره نیست مرا در فراق تو گفتا که: چاره‌ی تو شکیبست و احتمال  
  گفتم: شبی خیال تو نزدیک من رسید؟ گفت: اوحدی، به خواب توان دیدن این خیال