اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر چه دورم، نه صبورم ز تو، ای بدر منیر
ظاهر
گر چه دورم، نه صبورم ز تو، ای بدر منیر | دور بادا! که کند صبر ز یاد تو ضمیر | |||||
دلم آخر ز تو چون صبر تواند؟ کاول | گلم از خاک سر کوی تو کردند خمیر | |||||
چشم ازان غمزه و رخسار بنتوانم دوخت | اگرم غمزه و چشم تو بدوزند به تیر | |||||
سر فدا کردم و جان میدهم و دل برتست | جگرم نیز مکن خون، که نکردم تقصیر | |||||
نکنم قصهی زلفت،که حدیثیست دراز | نبرم نام فراقت، که گناهیست کبیر | |||||
بارها پیش تو این نامه فرستادم، لیک | دیرها شد که جواب تو نیاور بشیر | |||||
چون رسد نامهی وصل تو به من؟ چونکه ز کبر | نام من خود ننویسی و نگویی به دبیر | |||||
گوش بر نالهی من دار و ببین حال دلم | تا ننالم به خدایی ،که سمیعست و بصیر | |||||
ناگزیرست که با خولی تو درسازد دل | که ندارد نظر از دیدن روی تو گریز | |||||
فاش کرد اوحدی این واقعه بر پیر و جوان | که: تو معشوق جوانی و منت عاشق پیر |