اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم
ظاهر
گر او پیدا شود بر من به شیدایی کشد کارم | و گر من زو شوم پنهان به پیدایی کشد زارم | |||||
دو رنگی در میان ما به یک بار آن چنان کم شد | که غیر از نقش یک رنگی، نه او دارد، نه من دارم | |||||
دلم گر چشم اقراری براندازد بغیر او | دو چشم او برانگیزد جهانی را به انکارم | |||||
مرا از بس که او دم داد و دل غم دید در عشقش | غمش بگسیخت تسبیحم، دمش دربست زنارم | |||||
میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال او | از آن شب واله و حیران، نه در خوابم، نه بیدارم | |||||
تو از هر چاردیواری نشان من چه میپرسی؟ | که یار از شش جهت بیرون و من در صحبت یارم | |||||
کسی کو جان من باشد چه با او دوستی ورزم؟ | نباشد دوستی با او که خود را دوست میدارم | |||||
ز باغ ورد او دوری نخواهم کرد تا هستم | بهل، تا داغ ورد او بسوزد اوحدیوارم |