اوحدی مراغهای (غزلیات)/کام دل تنگ از آن تنگ دهانم بده
ظاهر
کام دل تنگ از آن تنگ دهانم بده | بوسهای، ار آشکار نیست، نهانم بده | |||||
خانه جدا میکنی،طاقت اینم ببخش | بوسه بها میکنی، مکنت آنم بده | |||||
چون نتواند کسی چارهی بهبود من | من به جز از خویشتن هیچ ندانم، بده | |||||
دل به تمنای تو بر در امید زد | یا چو سگم جای ساز،یا بسگانم بده | |||||
دانش و دین مرا میکنی ارزان بها | این همه ارزان ترا،وصل گرانم بده | |||||
باغ ترا باغبان بودم و آفت رسید | دخل زیان کردهام، خرج زیانم بده | |||||
در پی جان منی، اینهمه تعجیل چیست؟ | بندهی بد نیستم، خواجه، امانم بده | |||||
چون ز در قرب تو گشت شبانی عزیز | یوسف گرگم مساز، قرب شبانم بده | |||||
از سر گردن کشی دوش ز دم بر فلک | دوش چه میدادهای؟ باز همانم بده | |||||
آن دل و جانی که بود، هر دو چو دادم به تو | ای دو جهان زان تو، هر دو جهانم بده | |||||
گر چه برفتم بسی، از تو نشان کس نداد | من به تو ره چون برم؟ هم تو نشانم بده | |||||
اوحدی ار شد زبون وقت ثنای تو، من | مرد زبون نیستم، مزد زبانم بده |