اوحدی مراغهای (غزلیات)/چیست آن شهریار در پرده؟
ظاهر
چیست آن شهریار در پرده؟ | شور در شهر و یار در پرده | |||||
هر زمان بار میدهد، لیکن | نیست امکان بار درپرده | |||||
پرده از روی برگرفت آن ماه | همچنان روی کار در پرده | |||||
همه گلها ازو شکفته و باز | گل او غنچهوار در پرده | |||||
پرده داری بدوستان دادست | و آنگه آن پرده دار در پرده | |||||
چیست این نقش گونهگون؟ ار نیست | نقشبندی سوار در پرده | |||||
از پس پرده جمله حیرانند | کس ندارد گذار در پرده | |||||
همه را رخ به خون دیده نگار | نیست کس با نگار در پرده | |||||
گر نخواهی که: گم شوی از خود | نروی زینهار! در پرده | |||||
رانی، این پرده را چو راست کنند | نالهی زار زار در پرده | |||||
از برون گر هزار بینی، نیست | جز یکی زان هزار در پرده | |||||
هم تویی پردهی بصیرت تو | خویشتن را مدار در پرده | |||||
پردهی خویش را بسوز و ببین | دوست را آشکار در پرده | |||||
مرو، ار پرده در میان بینی | پرده بین را چکار در پرده؟ | |||||
تو که چون شیر پرده پشمینی | چون بگیری شکار در پرده؟ | |||||
رفع این پرده یک نفس کارست | مبر این روزگار در پرده | |||||
اگر آن رخ جمال بنماید | نهلد پود و تار در پرده | |||||
پرده زان دیدهای، که هست ترا | دیدهی اعتبار در پرده | |||||
نظر جهل چون تواند دید | یار در غار و غار در پرده؟ | |||||
هر که او اختیار خود بگذاشت | رفت بیاختیار در پرده | |||||
گر درین پرده میروی، ایدل | اوحدی را میار در پرده |