اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/پیری که پریرم ز مناجات بر آورد

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(پیری که پریرم ز مناجات بر آورد)
  پیری که پریرم ز مناجات بر آورد دی مست و خرابم به خرابات برآورد  
  یک جرعه به ذات خود ازان باده‌ی صافی در داد که گرد از من و از ذات بر آورد  
  در بتکده‌ای برد مرا مست و بدیدم رویی، که خروش از جگر لات بر آورد  
  خورشید جبینی، که فروع رخش از دور چون شعله زد، آشوب ز ذرات بر آورد  
  چون در شدم، آن قامت رعنا به قیامی دل را ز مقام و ز مقامات برآورد  
  چون جان رخ او دید، پس دست گزیدن انگشت شهادت به تحیات برآورد  
  با اوحدی از راه کرامت سخنی گفت وز بحر دلش موج کرامات برآورد