اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر که آن قامت و بالای بلندش باشد
ظاهر
هر که آن قامت و بالای بلندش باشد | چه نظر بر دل بیمار نژندش باشد؟ | |||||
اندر آیینهی او روی کسی ننماید | مگر آن روی که بر پای سمندش باشد | |||||
مجمر سینه به عود جگر آراستهام | تا چو آتش کند از عشق سپندش باشد | |||||
پسته از لب همه کس خواهد و بادام از چشم | خاصه آن پسته و بادام که قندش باشد | |||||
روی در خاک درش کرده جهانی زن و مرد | تا که در خورد بود؟ یا که پسندش باشد؟ | |||||
دل من صبر به هر حال تواند، لیکن | دور ازو صبر پدیدست که چندش باشد؟ | |||||
از دلم در عجبی: کین همه غم دید و نرفت | چون رود پای دل خسته؟ که بندش باشد | |||||
اوحدی پند نکو خواه شنیدی، لیکن | پیش آن رخ عجب ار گوش به پندش باشد! |