پرش به محتوا

اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/هر قصه می‌نیوشی و در گوش میکنی

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(هر قصه می‌نیوشی و در گوش میکنی)
  هر قصه می‌نیوشی و در گوش میکنی پیمان ما چه شد که فراموش میکنی؟  
  این سخت گفتنت همه با من ز بهر چیست؟ چون من در آتشم تو چرا جوش میکنی؟  
  بر دشمنان خود نپسندد کس این که تو با دوستان بی‌تن و بی‌توش میکنی  
  در خاک و خون ز هجر تو فریاد میکنم ایدون مرا ببینی و خاموش میکنی  
  همچون علم به بام برآورد نام ما سودای آن علم که تو بر دوش میکنی  
  تا غصهای تست در آغوش دست من آیا تو با که دست در آغوش میکنی؟  
  ده شیشه زهر در رگ و پی میکند مرا هر جام می که با دگری نوش میکنی  
  گفتی که: اوحدی ز چه بیهوش میشود؟ رویش همی نمایی و بیهوش میکنی