اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد
ظاهر
هر سحرم ز هجر تو ناله بر آسمان رسد | گر تو جفا چنین کنی، از تو دلم به جان رسد | |||||
مایهی روزگار خود در هوس تو باختم | سود تو میبری، بهل کز تو مرا زیان رسد | |||||
تیر کمان ابروان بر سپرم مزن، که من | در جگرش نهان کنم، تیر کزان کمان رسد | |||||
گر ز تو لالهرخ دلم ناله کند، روا بود | دل چو شود ز غصه پر، هم به سر زبان رسد | |||||
رخت دل شکسته را پیش تو میهلم، ولی | بدرقه گر تویی، سبک دزد به کاروان رسد | |||||
از ستمی منال، اگر عاشقی آن جمال را | بار چنین بسی بری، تا فرحی چنان رسد | |||||
آخر کار عاشقان نیست بجز هلاک و خود | بر دل ریش اوحدی، گر تو تویی، همان رسد |