اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر دم برم به گریه پناه از فراق یار
ظاهر
هر دم برم به گریه پناه از فراق یار | آه! از جفای دشمن و آه از فراق یار! | |||||
نشگفت! اگر شکسته شوم در غمش، که هست | بارم چو کوه و روی چو کاه از فراق یار | |||||
تا آن دو هفته ماه ز من دور شد، شدست | روزم چو هفته، هفته چو ماه از فراق یار | |||||
چون جان به لب رسید و دل از غم خراب شد | تن نیز گو: ممان و بکاه از فراق یار | |||||
باری، به هیچ نوع خلاصم ز رنج نیست | گاه از فلک برنجم و گاه از فراق یار | |||||
چشمم چو صبح گشت سپید از جفای چرخ | صبحم چو شام گشت سیاه از فراق یار | |||||
هر لحظه آتشی به جگر میرسد مرا | خواه از وصال دشمن و خواه از فراق یار | |||||
تا کی نشیند آخر ازین گونه اوحدی؟ | دل در خیال و چشم به راه از فراق یار | |||||
ای دل، تو روز وصل همین نوحه میکنی | معلوم شد که نیست گناه از فراق یار |