اوحدی مراغهای (غزلیات)/نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد
ظاهر
نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد | کو چو لبت پستهای به قند بر آرد | |||||
صید چو آن زلف چون کمند ببیند | پیش رود، سر به آن کمند برآرد | |||||
بر چمن و سبزه آفتی مرسادش | باغ، که سروی چنین بلند بر آرد | |||||
پیش من آن خاک پر ز لعل، که روزی | گرد خود از نعل آن سمند بر آرد | |||||
سینه سپند تو گشت و آتش سودا | تا به کجا بوی این سپند بر آرد؟ | |||||
بر دل ریشم، شبی که دیده بگرید | خط تو آن را به ریشخند بر آرد | |||||
جان مرا چون محبت تو پسندید | گر ندهم، سر به ناپسند برآرد | |||||
بیخ که دست غمت به سینه فرو برد | از دل من شاخ پر گزند بر آرد | |||||
اوحدی از بند هر دو کون برآید | گر دل او را لبت ز بند برآرد |