اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/نیست در آبگینه آتش و آب

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(نیست در آبگینه آتش و آب)
  نیست در آبگینه آتش و آب باده‌شان رنگ می‌دهد، دریاب  
  باده نیز اندر اصل خود آبیست کفتابش فروغ بخشد و تاب  
  ز آب بی رنگ شد عنب موجود وز عنب شیره وز شیره شراب  
  زین منازل نکرده آب گذار هیچ کس را نکرد مست خراب  
  باش، تا رنگ و بوی برخیزد که همان آب صرف بینی، آب  
  هر کس از باده نسبتی دیدند جمله بین کس نشد ز روی صواب  
  چشم ازو رنگ برد و بینی بوی عاقلش سکر دید و غافل خواب  
  اگرت چشم دوربین باشد بر گرفتم ازان جمال نقاب  
  اوحدی، هرچه غیر او بینی نیست یک باره جز غرور سراب