اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟
ظاهر
نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟ | که: آب دیدهی نظارگان ز سر بگذشت | |||||
ز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسید | رسید بر فلکم آه و از قمر بگذشت | |||||
تو بخت بین که: نخفتم شبی جزین ساعت | که خفته بودم و دولت ز پیش در بگذشت | |||||
کدام پرده بماند درست و پوشیده؟ | بدین طریق که آن ترک پرده در بگذشت | |||||
دگر به پند پدر گوش برنکرد کسی | که از مقابل او روی آن پسر بگذشت | |||||
مسافری، که به شهر آمد و بدید او را | ندیدهایم کز آن آستان در بگذشت | |||||
چو دید آن سر زلف دراز در کمرش | سرشک دیدهی خونریزم از کمر بگذشت | |||||
ز من بپرس گزند جراحت دل ریش | که چند نوبتم این ناوک از جگر بگذشت | |||||
چو اوحدی نشدش دل به هیچ نوع درست | هر آن شکسته که این تیرش از سپر بگذشت |