اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟
ظاهر
نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟ | چه کردم که گشتهای جهان از جهان من | |||||
به کینم مخای لب، چو آنم که پیش ازین | همی بر نداشتی دهان از دهان من | |||||
چو من پر شدم ز تو، ز من پر شد این جهان | به نوعی که تنگ شد مکان از مکان من | |||||
چنان در تو گم شدم که: گر جویدم کسی | نیابد به عمرها نشان از نشان من | |||||
چو سرمایهی دکان مرا در سر تو شد | چرا دور میکنی دکان از دکان من؟ | |||||
به گوشت همی رسد که: من میکنم زیان | ولی در تو کی رسد زیان از زیان من؟ | |||||
مرا در دل آتشیست نهفته ز هجر تو | که بر میکند کنون زبان از زبان من | |||||
چو شد در دلم پدید خبرها، که میشنید | خبرها بسی بود عیان از عیان من | |||||
بسی فتنها که گشت پدید از جمال تو | بسی فیضها که شد روان از روان من | |||||
مرا در زمین مجوی، مرا از زمان مپرس | که غیرت برد همی زمان از زمان من | |||||
بخوانند سالها،درین وجد و حالها | سخن کاوحدی کند بیان از بیان من |