اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟
ظاهر
نه پیش ازین من بیگانه آشنای تو بودم؟ | چه جرم رفت؟ که مستوجب جفای تو بودم | |||||
نهان شدی ز من، ای آفتاب چهره، همانا | چو ذره شیفته عمری نه در هوای تو بودم؟ | |||||
غریب شهر توام، بر غریب خود گذری کن | چنان شناس که: خاک در سرای تو بودم | |||||
به شهر خویش چو بیگانگان مرا ز در خود | مدار دور، که دیرینه آشنای تو بودم | |||||
ز دیدنت همه را کار با نوا و مرانه | که سالهاست که من نیز بینوای تو بودم | |||||
مرا لب تو به دشنام یاد کرد همیشه | جزای آنکه شب و روز در دعای تو بودم | |||||
من از کجا و غریبی و عاشقی و غم دل؟ | غریب و عاشق و غمخوار از برای تو بودم | |||||
هر آنکه سیم سرشکم بدید زود بداند | که این عطای تو باشد، چو من گدای تو بودم | |||||
به قول اوحدی از دست دادهام دل، اگر نه | چه مرد چشم خوش و زلف دلربای تو بودم؟ |