اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه هفتهایست، نه ماهی، که رفتهای زبر ما
ظاهر
نه هفتهایست، نه ماهی، که رفتهای زبر ما | نهفته نیست کزین غم چه دیده چشم تر ما | |||||
زمان ما به سر آورد درد عشق تو، جانا | هنوز تا غم هجران چه آورد به سر ما؟ | |||||
بدان کمر نرسد دست من، ولی برساند | محبت تو سرشک دو دیده بر کمر ما | |||||
لبت که از همه گیتی پسند ماست، نگه کن | که راحت همه گشت و جراحت جگر ما | |||||
ز ظلمت شب هجران به زحمتیم، چه بودی | کز آسمان وصالی بتافتی قمر ما؟ | |||||
ز روی خوب شکیبم نبود و صورت خوبان | تو از تامل ایشان بدوختی نظر ما | |||||
نمودهای که: چو غایب شوند مهر نماند | بیا، که مهر تو غایب نمیشود زبر ما | |||||
ستم ببین تو که: دیگر ز گفت و گوی رقیبان | بر آستان تو ممکن نمیشود گذر ما | |||||
عجب که یاد نکردی ز اوحدی و نگفتی | که: چیست حال دل این غریب پی سپرما؟ |