اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه بیگانهای، ای بت خانگی
ظاهر
نه بیگانهای، ای بت خانگی | مکن با من خسته بیگانگی | |||||
تو گر پایمردی نکردی به لطف | چه سود این دلیری و مردانگی؟ | |||||
پریزادهای چون تو پیش نظر | نباشد ز من طرفه دیوانگی | |||||
چراغیست روی تو، ای ماهرخ | که شمعش نیرزد به پروانگی | |||||
بگیری بسی دل زلف چو دام | گر آن خال مشکین کند دانگی | |||||
ز مهر سر زلفت، ای سنگدل | هوس میکند سنگ را شانگی | |||||
به تمکین مکوش، اوحدی، در غمش | که عاشق نکوشد به فرزانگی |