اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم)
  نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم طویله‌ی گهر اندر کنار خویش کنم  
  مرا ز خاک درش شرمسار باید بود اگر نظر به تن خاکسار خویش کنم  
  حساب من چه کند یار؟ آن چنان بهتر که او شمار خود و من شمار خویش کنم  
  رقیب اگر چه بر آن در ملازمست ولی سگ استخوان خورد و من شکار خویش کنم  
  چو نیست جای ملامت، بهل، که مدعیان فغان کنند و من آهسته کار خویش کنم  
  گرم نهی چو کله تیغ تیز بر تارک گمان مبر تو که: من ترک یار خویش کنم  
  مرا ز دوست خویش اعتماد آنم نیست که پنجه با سر و دست نگار خویش کنم  
  چو اوحدی سخن از لعل آن صنم راند هزار دامن گوهر نثار خویش کنم