اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/نازنین، عیب نباشد، که کند ناز، ای دل

از ویکی‌نبشته
اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(نازنین، عیب نباشد، که کند ناز، ای دل)
  نازنین، عیب نباشد، که کند ناز، ای دل او همی سوزدت از عشق و تو می‌ساز، ای دل  
  اگرت میل به خورشید رخش خواهد بود او به آواز تو چون گوش نخواهد کردن  
  هیچ سودت نکند ناله به آواز، ای دل بر حدیث دگران سایه بینداز، ای دل  
  چونکه پیوسته دل سوخته میخواهد دوست گر نه قلبی تو، در آتش رو و بگذار، ای دل  
  با درون تو غمش چون سرخویشی دارد خانه از مردم بیگانه بپرداز، ای دل  
  چشم آن ترک عجب تیر و کمانی دارد! پیش آن تیر سپر زود بینداز، ای دل  
  باز بر دست همی گیرد و دل می‌شکرد گوش می‌دار که: صیدت نکند باز، ای دل  
  اوحدی، بشنو اگر عافیتی می‌خواهی به چنین روی نکو دیده مکن باز، ای دل