اوحدی مراغهای (غزلیات)/نازنین، عیب نباشد، که کند ناز، ای دل
ظاهر
نازنین، عیب نباشد، که کند ناز، ای دل | او همی سوزدت از عشق و تو میساز، ای دل | |||||
اگرت میل به خورشید رخش خواهد بود | او به آواز تو چون گوش نخواهد کردن | |||||
هیچ سودت نکند ناله به آواز، ای دل | بر حدیث دگران سایه بینداز، ای دل | |||||
چونکه پیوسته دل سوخته میخواهد دوست | گر نه قلبی تو، در آتش رو و بگذار، ای دل | |||||
با درون تو غمش چون سرخویشی دارد | خانه از مردم بیگانه بپرداز، ای دل | |||||
چشم آن ترک عجب تیر و کمانی دارد! | پیش آن تیر سپر زود بینداز، ای دل | |||||
باز بر دست همی گیرد و دل میشکرد | گوش میدار که: صیدت نکند باز، ای دل | |||||
اوحدی، بشنو اگر عافیتی میخواهی | به چنین روی نکو دیده مکن باز، ای دل |