اوحدی مراغهای (غزلیات)/مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب
ظاهر
مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب | اصل خطر شد دوا، رای خطا زد صلیب | |||||
خوارم و بیوصل دوست خوار بود آدمی | زارم و بیروی گل زار بود عندلیب | |||||
دیر کشید، ای نگار، سوختنم ز انتظار | یا نظری بیستیز، یا گذری بیرقیب | |||||
ما ز تو مهر و وفا خواستهایم، ای صنم | نی چو کسان دگر عاشق رنگیم و طیب | |||||
نیست ز خامان عجب عشق زنخدان و لب | طبع چه جوید؟رطب، طفل چه جوید زبیب | |||||
ابروی محرابوش گر سوی مسجد بری | نعره برآرد امام، در غلط افتد خطیب | |||||
گر بکشم خویش را در طلب وصل تو | سود ندارد، که نیست کار برون از نصیب | |||||
چاره بجز صبر نیست، کان رخ چون آفتاب | دل برباید، مگر دیده بدوزد لبیب | |||||
دلمنه، ای اوحدی، زانکه به شهر کسان | جور کشد بیسخن عاشق و آنگه غریب |