اوحدی مراغهای (غزلیات)/من که باشم؟ در زیان افتادهای
ظاهر
من که باشم؟ در زیان افتادهای | از هوی اندر هوان افتادهای | |||||
بیخودی، رخ در بیابان کردهای | گمرهی، از کاروان افتادهای | |||||
ناکسی، از بخت دوری جستهای | مفلسی، از خان و مان افتادهای | |||||
گاه گویایی فضیحت گشتهای | وقت خاموشی زیان افتادهای | |||||
از بهشت اندر جهنم رفتهای | بر زمین از آسمان افتادهای | |||||
بر سر کوی سبکباران عشق | از گرانی رایگان افتادهای | |||||
گوهر خود را ز خس نشناخته | وز خسی در خاکدان افتادهای | |||||
دل ز غفلت بسته در جایی چنین | وانگه از جایی چنان افتادهای | |||||
روز سربازی عنان پیچیدهای | وقت مردی ناتوان افتادهای | |||||
همنشینان بر کنار بحر و من | از کنار اندر میان افتادهای | |||||
اوحدیوار از برای این و آن | در زبان این و آن افتادهای |